تاريخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:باران,حمید مصدق,شعر عاشقانه,معاصر,, | نویسنده : شیما

وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛

 

 



تاريخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:حمید مصدق,سیب,شعر عاشقانه,معاصر,زیبا, | نویسنده : شیما

یتو به من خندیدی 

و نمیدانستی 

من به چه دلهره از باغچه همسایه

 سیب رادزدیدم

 
باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضبآلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تورفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرارکنان

می دهد آزارم

 
و من اندیشه کنان 

غرق اینپندارم

که چرا خانه کوچک ما

  سیب نداشت



تاريخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:شقایق, شعر عاشقانه,معاصر, | نویسنده : شیما

 

به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود
تا زمستان برود
غنچه ها گل بکنند

 



اسلایدر